ای کاش

کاش پاکنی بود......تا تو را از یادم پاک میکرد.............

 

ولی نه......ان وقت دیگر دچار نگاه زیبایت نمیشدم......

 

احساس در قلبم مثل پروانه ای کوچک پرپر میزند.....

 

و مرا به شوق می اورد ......شوق به یاد تو بودن.......

 

و من اینجا اسیرتم.........وتواسیر قلب من..........

 

                                                    

اشک چشمانم

برایت اشک ریختم اما تو برنگشتی



پشته پایت به جای به جای کاسه اب بدرقه 



از اشک چشمانم گذشتم



اما حتی یک نگاه کوچکم بهم نکردی



برایت یک لبخندجانم رو دادم



اما برات فرقی نداشت



توی بیخبری ازت داشتم میسوختم 



اماتو حتی نفهمیدی که نیستم



خواستم برگردم پیشت



 اماتو باحرفات تیکه تیکم کردی



خندهام از یادم رفته دیگه لبخندی برام باقی نمونده


اماتو نبودن من خنده هات پررنگ تر از قبله



برایت اشک میریزم



قسم خوردم که دیگه گریه نکنم اما نشد اشکه راهش خودش رو پیدا میکنه مثل جویبار اما حالا  قسم میخورم که دیگه اشکی به چشمانم راه ندم


ستایش